جدول جو
جدول جو

معنی سرخ بینی - جستجوی لغت در جدول جو

سرخ بینی
میوه ی درخت انجیلو که جهت تغذیه ی دام استفاده شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جانوران و چیزهای بسیار ریز که جز با ذره بین دیده نشوند مثلاً جانوران ذرهبینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژرف بینی
تصویر ژرف بینی
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق، تعمّق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخ بید
تصویر سرخ بید
گیاهی درختی از نوع بید با شاخه های بلند خمیده که برگ های آن به صورت کشیده و نوک تیز است و در پاییز به رنگ ارغوانی در می آید، تبرخون، طبرخون، بید طبری
فرهنگ فارسی عمید
(ذَرْ رَ / رِ)
آنچه که جز با ذرّه بین نتوان دیدن از غایت صغر. حیوانات ذرّه بینی. گیاهان ذره بینی
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نوعی از درخت بید است. (برهان) (آنندراج). نوعی از هفده بید است. (غیاث) (شرفنامه). بعضی گویند بید موله است که بید مجنون باشد. (برهان). خلاف. (محمود بن عمر). در فلات بسیار است و برای سبدبافی بسیار شایسته است. (جنگل شناسی ساعی ص 195) :
سرخی خفچه نگر از سرخ بید
معصفرگون پوستش او خود سپید.
رودکی.
به ساسانیان تا مدارید امید
مجویید یاقوت از سرخ بید.
فردوسی.
نمودند دیگر گیاهی سپید
سیاهش گل و بیخ چون سرخ بید.
اسدی.
از پی آنکه مزاجش نکند فاسد خون
سرخ بید از همه اعضا بگشاید اکحل.
انوری.
گر عود نه صندل سپید است
با سرخ گل تو سرخ بید است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَرْ رَ /رِ یِ)
رجوع به پره شود
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ کِ)
حجاب غضروفی که مابین منخرین بینی است. وتره. رجوع به ’خرک’ شود
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
تعمق. باریک بینی. غوررسی. ژرف اندیشی. ژرف دررفتن در چیزی. تعمق کردن و غوررسی در امری
لغت نامه دهخدا
تصویری از آخر بینی
تصویر آخر بینی
پایان نگری پسین بینی عمل آخر بین عاقبت اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژرف بینی
تصویر ژرف بینی
غور در امور تعمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذره بینی
تصویر ذره بینی
آنچه که جز با ذره بین نتوان دید: حیوانات ذره بینی. ریزک خردک
فرهنگ لغت هوشیار
جایی در حمام که در آن جامه کنند و به داخل حمام روند رختکن گرمابه:) امیر ارسلان برخاست باتفاق قمر وزیر به حمام رفت و در سربینه لباس از تن بیرون کرد... . (امیر ارسلان محجوب جیبی 210)
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای درخت بید که ساقه های جوانش در سبد بافی به کار میرود و در اماکن مرطوب و کنار نهرها به فراوانی میروید و آن دارای انواع مختلف است بید ارغوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذره بینی
تصویر ذره بینی
((ذَ رِّ))
آن چه که جز با ذره بین نتوان دید
فرهنگ فارسی معین
تمام شدن زمان انجام کار، به پایان رسیدن، سر شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
برتر بودن و برتری یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
شرمگین شدن، برافروختن چهره از شرم
فرهنگ گویش مازندرانی
سینه سرخ، نام پرنده ایست
فرهنگ گویش مازندرانی
درگیری دو حیوان مثل سگ و شغال، زیر و رو شدن، بالش، متکا، زیر سری
فرهنگ گویش مازندرانی